سفیر

ساخت وبلاگ

راوی: سعید مهاجر "محمدعلی قنادی" به دلیل تجربه و توان جسمانی بالا، در عملیات والفجر8 در جاده ام القصر شهر فاو مورد توجه فرمانده گردان سیدالشهدا (ع) بود. حاج کمال صادقی مسئوليت جناح چپ خط خود را با یک قبضه سلاح دوشکا به او سپرد. ثابت بودن اين اسلحه سنگین و آتش بالاي آن در یک نقطه آن هم به مدت طولانی موجب شد که دشمن را تحت فشار قرار دهد . دشمن تلاش می کرد هرطور شده آن راهدف قرار دهد . سرانجام ظهر روز 27 بهمن 1364 "محمد علی قنادی" پس از مقاومتی جانانه به سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 4 تير 1403 ساعت: 17:05

محمدجواد افراآذرماه 1360 چند روز مانده به عملیات طریق‌القدس (آزادسازی بستان)، تردد نیروها و ادوات زرهی در سوسنگرد زیاد شده بود، حضور حاج‌صادق‌آهنگران براي نوحه‌سرایی به همراه دكتر مجید بقایی و دکتر مسعودصفایی‌مقدم در بين نيروها بخصوص براي ما كه اولين بار بود به جبهه اعزام می‌شدیم خاطره‌انگیز بود. دو روز قبل از عمليات با تعدادي از نیروهای دور برادر حاج لطف‌الله جهانتاب حلقه زده بوديم و صحبت از زمان عمليات شدحاج لطف‌الله مي‌گفت: هر موقع یکي از افراد نظامی مطرح را داخل منطقه و یا شهر سوسنگرد دیدید يكي دو شب بعد عمليات شروع مي‌شود و شرط گذاشت هر کدام از ما بتواند حدس بزند آن شخص كیست يک حلقه فيلم عكاسي كه آن زمان خيلي ارزش داشت جایزه بگیرد. بعضی بچه‌ها نام کسانی مثل محسن رضایي، دکتر چمران، و چند نفر دیگر را به حاج لطف‌الله گفتند اما او همه را رد كرد.روز بعد که براي آوردن غذای گروهان با ماشين به آشپزخانه رفته بودم يك لحظه حاج‌يدالله شمايلي از همسايگان قديمی که قبل از انقلاب با وجود سن بالاتر در مسابقات فوتبال، هم بازی ما بود، در سوسنگرد ديديم! آن زمان حاج‌یدالله‌شمایلی مسئولیت جهاد سازندگی قرارگاه كربلا را بر عهده داشت. عصر كه مجدد دور هم جمع شديم و حاج لطف‌الله دو بار پرسش را مطرح کرد من گفتم: فکر کنم فرد موردنظر حاج یدالله شمایلی باشد! یک‌مرتبه حاج‌لطف‌الله بلند شد صورتم را بوسيد و گفت: هرچند اولین بار است به جبهه آمدي ولی حدست كاملا درست است و در حضور بچه‌ها طبق قولی که داده بود يك حلقه فيلم عکاسی به من جایزه داد.با سفارش ایشان به حاج کمال صادقی فرمانده گروهان ما، استخدام من در سپاه صورت گرفت. بعد از پایان جنگ آخرین باری که حاج لطف‌الله را دیدم سال ۶۸ بود و دوباره خاطرات سال‌ها سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 4 تير 1403 ساعت: 17:05

منصور ملکوتی‌فرتابستان سال ۱۳۶۱ که در واحد تدارکات ساختمان «سپنتای اهواز» مشغول به خدمت بودم. گردان رعد بهبهان جمعی تیپ 22 بعثت که برای انجام عملیات رمضان عازم منطقه عملیاتی بود با نیروهایش به سپنتای اهواز آمدند. عبدالحمید متولی قبل از حرکت پیشم آمد و گفت: این لباس فرم نظامی برایم بزرگ است و خواهش کرد تا لباسش را با لباس من عوض کند. لباس‌هایمان را عوض کردیم اما هر دو فراموش کردیم کارت و پلاک شناسایی را از جیبمان بیرون بیاوریم. عبدالحمید از من حلالیت طلبید و رفت و در همان عملیات به شهادت رسید و پیکرش در منطقه باقی ماند.ده سال بعد در اردیبهشت‌ماه سال ۷۰ وقتی به‌عنوان مربی در پادگان شهید محلاتی مسجدسلیمان خدمت می‌کردم چند روزی بود برای مرخصی به بهبهان آمده بودم. یک روز برادر اسلامی مسئول تعاون سپاه بهبهان به منزل ما آمد و پس از احوالپرسی گفت: «شهیدی را به بهبهان آورده‌اند که اسم و مشخصات شما را دارد و در عملیات رمضان در سال ۱۳۶۱ به شهادت رسیده است! گفتم: حتماً اشتباهی پیش آمده است! یک روز ذهنم درگیر این موضوع بود که به یک‌باره خاطره آن عملیات و تعویض لباس‌ها به خاطرم آمد، با مراجعه به سپاه جریان را به آنها گفتم و این‌چنین بعد از ده سال پیکر مطهر شهید عبدالحمید متولی شناسایی و در کنار هم‌زمان شهیدش به خاک سپرده شد.#عبدالحمید_متولی#عملیات_رمضان#منصور_ملکوتی_فرhttp://telegram.me/safeer59http://Www.Safeer.blogfa.comhttps://www.aparat.com/safeer59 سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 4 تير 1403 ساعت: 17:05